جم فود

ساخت وبلاگ

با علی و حسین به قصد خرید ماهی، بعد درمونگاه رفتیم بازار. توی کوچه کنار بازار ماهی فروشا، دقیقاً روبروی کافه ناجی و پشت اون سنگ ریزه هایی که شهرداری ریخته بود کف خیابون، ماشینو پارک کردیم. پیاده شدیم توی کوچه ذُل زدیم به هر کی که رد می‌شد و منتظر موندیم تا حسین سیگارشو تموم کنه دیدن ماهی فروشا و بوی ماهی حالمو خوش کرد، رفتیم سراغ یونس و دشتی که باهام رفیق بودن ولی از شانس ما اون روز هیچ کدومشون تو بازار نبودن و ما رو مجبور کردن که برای پیدا کردن ماهی خوب کل بازار ماهی رو بالا پایین کنیم

بالاخره توی اون همه ماهی جور واجور بین شعری و هامور علی جون شعری رو برا کباب کردن اون روزش پسندیدو مغازه دار خودش رفت تو کار ماهی. سر شکافتن ماهی از شکم یا کمر هم باهاش کلی بحث کردیم. علی و یارو نظرشون رو کوم بود منو حسین هم کمر

مغازه دار مشغول پاک کردن ماهی شدو ما سه تام وایستادیم به هرو کر که یه خانومی از ماهی فروش پشت سرمون پرسید: سالمون هم داری یا نه؟

ماهی فروش: نه جون

خانومه: چنگو چِه؟ چِنگو دُم زَردو هم ندآری؟

خنده ام گرفت. ناخودآگاه گفتم: چنگوی دم زردو رو کجای دلوم بیلوم. دیدم علی اینا پایه ان ادامه دادم که احتمالا دیشب جم فود یه دستور آشپزی برا پخت سالمون داشته که این بنده خدا رو دم ظهری راهی بازار کرده که بگیره ببره خونه تا با همون دستور پخت دیشبی که احتمالاً نوشتتش، ناهار امروزشو بپزه که متاسفانه در یک مثبت و منفی اشتباه

کرده

+ نوشته شده در  جمعه ۱۴۰۲/۱۱/۰۶ساعت &nbsp توسط امین بینش پژوه  | 

سفرنامه...
ما را در سایت سفرنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeshon بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:30