این چس مثقال بارونی که توی هراز باریده، فقط ترافیک جاده رو سنگین ترش کرده و عین چند روز قبل که رسیدم بوشهر، به محض کم شدن سرعت، دوباره ماشین خاموش شد. بهراد هم یه بند داره حرف میزنه، آب شیشه شور تموم شده، آنچه فحش زشت بلدم رو نثار سازنده این مسیر یابی می کنم که هراز رو جای فیروزکوه پیشنهاد داده، یهو وسط همه این بهم ریختگی ها حواسم پرت آهنگ
معین شد که می خوند: تموم فکرو ذکرم پیش چشماتهمنو چجوری عاشق خودت کردیهمین که پاتو از در می ذاری بیرون پی بهونه ام که زود برگردیتو میری و منم چشمامو می بندیمنمی ذارم رو هیچی غیر تو واشهمی خوام که آخرین تصویر تو ذهنمتا وقتی که میای عکس خودت باشهکلافه شدم بس که ماشین خاموش شد ولی با هر بدبختی ای که بود خودمو رسوندم ساری. همراه مسعودو سعید که داشتن برا گرفتن یه پلان برفی میرفتن کیاسر، رفتم تعمیرگاه آقا رضا کشاورز. حرفام که تموم شد، آروم و شمرده گفت: من که دستگاه ندارم. ولی اگه تعمیرکار خوب و منصف میخوای برو اون سر شهر پیش فلانیکاپوت ماشینو که دادم بالا آقاهه گفت: صدای استوپر ماشینت از صد فرسخی داد میزنه که خرابه. اگه می خوای استوپر گارانتی دار بگیری باید برگردی همون ورِ ِشهر، دقیقاً میشه روبروی مغازه آقا رضا، اون دست خیابون. چاره ای جز رفتم برگشت نبود. پیچ سوم استوپر رو که باز کرد، دستشو گذاشت روی قفسه سینه اش و همون جا کنار ماشین نشست رو زمین. رفتم سمتش و پشت قغسه سینه اش رو ماساژ دادم. یکی از مشتریا که می شناختتش با اضطراب اومد جلو و ازش پرسید: زنگ بزنه به ۱۱۵ یا نه؟ با اینکه از صورتش پیدا بود چقدر درد داره ولی اصرار داشت که چیزیش نیستو به اورژانس زنگ نزنیم خانومه از پشت تلفن گفته بود بخوابونیمش رو زمین و منتظر رسیدن آمبولانس بمونیم. تا رسید سفرنامه...
ادامه مطلبما را در سایت سفرنامه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dodeshon بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 18:52